جدول جو
جدول جو

معنی سالار بار - جستجوی لغت در جدول جو

سالار بار
رئیس دربار، رئیس تشریفات
تصویری از سالار بار
تصویر سالار بار
فرهنگ فارسی عمید
سالار بار
(رِ)
باربد. حاجب بزرگ. رئیس تشریفات. دربان شاه. دارندۀ بار. خرم باش. پرده دار. حاجب مخصوص. رئیس دربار. (ناظم الاطباء). رئیس تشریفات. (اشتینگاس ص 642) آنکه پذیرائی واردان بر شاه را بعهده دارد و آنان را بحضور شاه برد:
نباید بر شاه سالار بار
بگفتا که جهن است باده سوار.
فردوسی.
سخن جز بدستورسالار بار
نگفتی بره از نهان آشکار.
اسدی (گرشاسب نامه).
سالار بار مطران مه مرد جاثلیق
قسّیس باربر نه و ابلیس بدرقه.
سوزنی (دیوان چ امیرکبیر ص 82).
چنین داد فرمان بسالار بار
که با من ندارد بس امروز کار.
نظامی.
رجوع به سالار پرده و سالار شود
لغت نامه دهخدا
سالار بار
رئیس تشریفات
تصویری از سالار بار
تصویر سالار بار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 12هزارگزی باختر زربانی و 2 هزارگزی جنوب راه فرعی موزبانی به کرمانشاه، هوای آن سرد و دارای 320 تن سکنه است، آب آنجا از رود خانه رازآوری تأمین میشود و محصول آن غلات، توتون، چغندر قند، حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم و جاجیم بافی است، در فصل خشکی بدانجا اتومبیل میتوان برد و تپه ای از آثار قدیم درآنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا